شنتياشنتيا، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

قهرمانم,عشقم,امیدم

عید 93

شنتیا جانم عید امسال خیلی خوب بود هم رفتیم شمال هم اراک خونه دایی جواد، شما خیلی خوشحال شدی وقتی رفتیم اراک کلی با هستی بازی کردی خیلی دلت براش تنگ شده
28 تير 1393

خاطرات 92

پسر مهربونم من خیلی وقته که نتونستم وبلاگتو بنویسم و از این بابت از دست خودم ناراحتم ،عشق مامان انقدر لحظه هام با تو پر شده و انقدر از وجودت لذت میبرم که نمیدونم زمان چجوری میگذره ولی مطمئن باش مامان تمام لحظه های با تو بودن ثبت میکنه و قول میدم از امروز منظم این کارو انجام بدم. خوب از آخرای سال 92 شروع میکنم رفتن به دربندسر با خاله غزال و مامی و خاله ندا و حسابی برف بازی کردن ،خیلی بهمون خوش گذشت مامی آش رشته درست کرده بود  که خیلی بهمون چسبید برای ناهارم تو برف جوجه کباب درست کردیم شما هم که خسته نمیشدی از بازی کردن و برف بازی آقا شنتیا و لبو لوچه آشی رفتن به مسافرت دسته جمعی به شمال در ماه آبان ...
28 تير 1393
1